جوک دوستانه
تاريخ : برچسب:جوک دوستانه, | | نویسنده : zahra

مامان با بابام چند شب پیش با هم دعواشون شد ،
مامانم قهر کرد رفت خونه مامانش اینا
بابام گفت به جهنم خودم به تنهایی زندگی میکنم
بعد از چند شب که کلی ظرف نشسته تو کابینت جمع شد
دستا رو زد بالا ظرفا رو بشوره دیدم زیر لب داره غر میزنه
و میگه اینم شد زن ببین این قابلمه ها چقدر جرم گرفته سیاه شده
صدام زد اهای پسر بیا ببین انقدر ساییدم این قابلمه ببین چه برقی میزنه
کیف کن برو برا مامانت تعریف کن
رفتم نگاه
کردم دیدم همه قابلمه های تفلون مامانم
رو با سیم ظرف شویی به قدری ساییده که سفید شده ....
... فقط اب دهنم رو قورت دادم
و اماده شروع نبردی به عظمت جنگ جهانی دوم شدم =))



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







  • اوکسیژن
  • ریاح