تاريخ : برچسب:خاطرات خنده دار, | | نویسنده : zahra

 پسر داداشم 5 سالشه اومده بهم میگه :
عمو دلار چیه؟؟؟؟
من: هیچی عمو یه تیکه کاغذه با ارزشه
اون: خوب اگه تیکه با ارزشیه ادرسشو بده بریم باهاش لاو بترکونیم
2 ساعته دارم دنبال نفت میگردم خودمو اتیش بزنم



تاريخ : برچسب: اس ام اس جدید, | | نویسنده : zahra

 نحوه امتحانات پسرا و دخترا:
پسرا:من که سر کلاسش نبودم پس توبیا بهم یه خورده یاد بده ولی وای به حالت اگه تک بیارم
شب امتحان تا موقع صف گرفتن تو مدرسه دارن فصل اولو میخونن
دخترا:من جلسه آخر داشتم سوالاتو مرور میکردم ندونستم نکته آخر درس چی بود میشه بهم بگی ،من میدونم تو امتحان حتماً همون میآد
بعد از امتحان پسرا:بیست رو کلشه که آخر میشه10/75
دخترا:نمیدونم گند زدم تحمل هیچیو ندارم که آخرش میشه20=19/5



تاريخ : برچسب:جوک متفرقه, | | نویسنده : zahra

 دختره 4000 تا دوست تو صفحه فیس بوکش داره که 3990 تاش پسرن ...
( مدلهای مختلف : کچل ، کوتوله ، چاق ، لاغر ، يه وری … )
بعد تو پروفايلش نوشته:
من آن گلبرگ مغرورم که ميميرم ز بی آبی ولی با خفت و خاری پی شبنم نميگردم
.... فکر کنم فقط پی "شبنم" نميگرده !!!



تاريخ : برچسب:اس ام اس زیبا, | | نویسنده : zahra

 ای نگاره در ذهنم ..
ای ندایی در صوتم ...
ای وجودی در کنکاشم ....
به نامت شروع میکنم این آغاز را ای هم نامم , خدایــــــــــم .



تاريخ : برچسب:اس ام اس زیبا, | | نویسنده : zahra

 تــو این زمونــه دو نفــر همیــشه تنهــان
یکیــش دختــری ک آرایــش بلد نیـســت
یکــی هم پســـری دروغ گفـــتن بلد نیســـت!!
بــــه سلامتـــی هردوشون !!!



تاريخ : برچسب:اس ام اس خداوند, | | نویسنده : zahra

نمی فهمم
وقتی به نماز می ایستم
من ، تو را می خوانم… ؟!
یا تو ، مرا می خوانی …. ؟!
فقط کاش که عشق مان دو طرفه باشد . . 



تاريخ : برچسب:خاطرات خنده دار, | | نویسنده : zahra

 یادمه پنج شیش سالم بود یه بار با مامانمو بابام رفتیم پارک بعد بابام رفت کباب خرید بدون هیچی مخلفات منم خوش خوراک یه فکر بکر کردم مامانم ک واسم لقمه میگرفت منم چمنارو میکندم ب جای سبزی میخردم انقدر هم بهم میچسبید تا اونجایی پیش رفتم ک چمنای جلوم تموم شد ک مامانم دید و دعوام کرد ک مگه بزی بچه من واقعا حیف شدم.



تاريخ : برچسب:اس ام اس زیبا, | | نویسنده : zahra

 بعضی وقتا دلم واسه مامانم میسوزه وقتی میام تو اتاقم و غرق دنیای مجازی میشم و اون تنها نشسته تلویزیون میبینه
.
چه نسل بی عاطفه ای شدیم ما



تاريخ : برچسب:خاطرات خنده دار, | | نویسنده : zahra

 رفتم ابجیمو ازمهدبیارم گفتم چه خبرتومهد?الان انتظارداشتم بگه کلی شعریادگرفتیم,ورداش گفت زدیمش!گفتم کیوزدین?دختره رو!کدوم دختره رو?میگه عمومی.که دیروزمقنعه مو ازسرم کشیدجلوی اون همه پسر امروزبادوستام زدمش!
ینی شرم وحیات توحلقم خواهر:)



تاريخ : برچسب:جوک زنان, | | نویسنده : zahra

 جهنم براي دخترا يعني اينکه:
برين تو آسانسور 
دکمه رو فشار بديد
در بسته ميشه
بعد يهو ميبينين يه سوسک بالدار رو سقفه
گريه نکنين...ادامه نميدم



تاريخ : برچسب:اس ام اس زیبا, | | نویسنده : zahra

 کاش انسانها همانقدر که از ارتفاع میترسیدند ، کمی هم از پستی هراس داشتند …




تاريخ : برچسب:خاطرات خنده دار, | | نویسنده : zahra

 پسر عمم اس داده:
صد تا ماهی تو حوض داریم نصفِ یک پنجمِ نصف ماهیها غرق میشن،چنتا ماهی میمونن؟
منم ج دادم:
اسکل جان ماهی غرق میشه؟
بعدش برگشته میگه:
کی بهت گفتش ها؟تو که مخت به اینجور چیزا قد نمیداد!خوب نیس ادم متقلب باشه ها...هر چی به اون عقل ناقص خودت میرسه بگو ما خودی ایم!
و اینجا بود که دریافتم همه از سرِ راهی بودنم خبر دارن به جز خودمممممممممممم....



تاريخ : برچسب:خاطرات خنده دار, | | نویسنده : zahra

 نشنال جئوگرافی داشت حیوونا رو نشون میداد میگفت “شاید چهره این جونده ی تپل برایتان اشنا باشد …” مادرم گفت اره شبیه پسر منه!



تاريخ : برچسب:خاطرات خنده دار, | | نویسنده : zahra

 تو آزمونی که مدرسه گرفت من تو کلِ ریاضیا اول شدم(الان فهمیدید من خعلی باهوشم یا لازمه بازم توضیح بدم؟)،دوستم که جلوم میشینه دوم شد،پشتیمم سوم!
اصلا ما معتقدیم بدون مشارکت گروهی زندگی بی معنیست...یه همچین آدمایِ همنوع یاری هستیمممممممممم...



تاريخ : برچسب:اس ام اس عاشقانه, | | نویسنده : zahra

 عادت......!
چه طعم تلخی دارد
وقتی آن راباعشق اشتباه میگیری...........!



تاريخ : برچسب:خاطرات خنده دار, | | نویسنده : zahra

 باور کنید این حرکاتی که این گودزیلاها انجام میدن ازروی هوش زیاد نیست. اثرات تحریمه. حالشون خرابه ها..

چند روز قبل خونه ی خاله م بودیم. بسر خاله م تازه رفته کلاس اول. از مدرسه اومد. دیدم داره به طرف من حمله میکنه. اومده داره جورابشو میکنه تو حلق من بعدم داد میزنه جورابم بو نمیده ه ه ه ه ه
باور کنین نیم ساعت توچشمام زل زده بود خیلی جدی میگفت: جورابم بو نمیده. میفهمی؟ درک میکنی؟ 
ایا من واقعا باید چیزی میفهمیدم که نفهمیدم؟ ایا رمزی در جوراب های او نهفته بود؟خدا بهمون رحم کنه...............



تاريخ : برچسب:جوک دوستانه, | | نویسنده : zahra

 یکی از دلخوشیام اینه که وقتی ساعت گوشیم به یه عدد رند میرسه
مثلا 00:00 یا22:22 11:11یا از اینا. زل بزنم بش نگاش کنم تا عوض شه
تا حالا این کارو نکردی؟



تاريخ : برچسب:خاطرات خنده دار, | | نویسنده : zahra

 مامان بزرگم زنگ زده بود واسه داداشم که سربازیه ، شماره رو گرفته بود، هی میگفت :
ننه صدای نوارتو کم کن بفهمم چی میگی ،
ننه گوشام سنگینه ،
ننه صدات واضح نمیاد ،
صدای نوارتو کم کن !!
کنجکاو شدم ببینم چه خبره ،گوشی رو ازش گرفتم دیدم یه ساعته داره با پیشواز ایرانسل حرف میزنه !



صفحه قبل 1 ... 5 6 7 8 9 ... 40 صفحه بعد
  • اوکسیژن
  • ریاح