تاريخ : برچسب:اس ام اس زیبا, | | نویسنده : zahra

 زندگی مثل سیگار است ، روشن که شد ، بکشی یا نکشی تا انتها می سوزد …



تاريخ : برچسب:اس ام اس زیبا, | | نویسنده : zahra

 تا حرف از صداقت شد :
صدا
قط
شد …



تاريخ : برچسب:اس ام اس زیبا, | | نویسنده : zahra

 در قرن ما تعریف عشق گره خوردن “تن ها “ست نه پیوند قلبها!



تاريخ : برچسب:اس ام اس عاشقانه, | | نویسنده : zahra

 همین خنده های ساده ی توست
وقتی با تمام غصه هایت میخندی
تا از تمام غصه هایم
رها شوم



تاريخ : برچسب:اس ام اس خنده دار, | | نویسنده : zahra

 بنظر من؛وقتی گوشی رو سایلنته...
خودش باید شعور داشته باشه؛گــــــــم نشه..



تاريخ : برچسب:جوک متفرقه, | | نویسنده : zahra

 اگر همسر شما به همراه مادرش درحال غرق شدن باشند و شما فقط یک حق انتخاب داشته باشید کدام گزینه را انتخاب میکنید؟
.
.

1- شهربازی
2- رستوران
3- سینما



تاريخ : برچسب:جوک متفرقه, | | نویسنده : zahra

ﯾﻪ ﺩﻭﺱ ﺩﺧﺘﺮﻡ ﻧﺪﺍﺭﯾﻢ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﻗﺮﺍﺭ ﺑﺰﺍﺭﯾﻢ ﻟﭙﺎﺵ ﯾﺦ
ﺑﺰﻧﻪ ﺍﺯ ﺳﺮﻣﺎ ﺑﻌﺪ ﺑﺎ ﮐﺶ ﺑﺰﻧﯿﻢ ﺗﻮ ﺻﻮﺭﺗﺶ ﺩﺭﺩﺵ ﺑﮕﯿﺮﻩ
ﻋــــﺎﯼ ﺣــــﺎﻝ ﻣـــﯿــــﺪﻩ ﻋــــﺎﯼ ﺣــــﺎﻝ ﻣـــﯿــــﺪﻩ



تاريخ : برچسب:اس ام اس زیبا, | | نویسنده : zahra

 پیاده از کنارت گذشتم، گفتی:" برسونمت خوشگله؟؟؟"سواره از کنارت گذشتم، گفتی:" برو پشت ماشین لباسشویی بنشین جوجه!!!
"در صف نان، نوبتم را گرفتی چون صدایت بلندتر بود /در صف فروشگاه نوبتم را گرفتی چون قدت بلندتر بود !!!.در سینما بازیگر موقع زایمان فریاد کشید و تو بلند گفتی:"زهرمار!!!
"در خیابان دعوایت شد و تمام ناسزاهایت،فحش خواهر و مادر بود!!!
تو ازدواج نكردي و به من گفتي زن گرفتن حماقت است من ازدواج نكردم و به من گفتي ترشيده !!!عاشق که شدی مرا به زنجیر انحصارطلبی کشیدی ،عاشق که شدم گفتی مادرت باید مرا بپسندد!!!
من باید لباس هایت را بشویم و اتو بزنم تا به تو بگویند خوش تیپ !!!
من باید غذا بپزم و به بچه ها برسم تا به تو بگویند آقای دکتر!!!
وقتی گفتم پوشک بچه را عوض کن، گفتی بچه مال مادر است وقتی خواستی طلاقم بدهی، گفتی بچه مال پدر است ..



تاريخ : برچسب:خاطرات خنده دار, | | نویسنده : zahra

 سرِ کلاس اگه یه دختره عطسه کنه,
عکس العمل استادا:
عافیت باشه... 
ایشالا خیره ...
دستمال برسونید...
یه آقا بخاری رو روشن کنه سریع...
آقا خب اون پنجره رو ببند یخ کردن همه!!! 
منم کمبود محبت گرفتم عطسه کردم سر کلاس:
استادا: حماله کچل مجبوری وقتی مریضی میای همه رو مریض کنی؟؟؟
جلوی دهنتو بگیر دیگه یابو!!!
ایییییییش حالمون بهم خورد یه دستمال بگیر جلوی دهنت دیگ بی فرهنگ(اگه استادش خانوم باشه)
خب کصافطا منم آدمم دیگ توله سگ که نیستم اینطوری برخورد می کنید!!!



تاريخ : برچسب:خاطرات خنده دار, | | نویسنده : zahra

 از راه اومدم سلام کردم رفتم تو اتاقم 
شاید نیم ساعت شد که یهو صدای مامان و بابام رفت بالا.
باز من داشتم حرص می خوردم
هی هیچی نگفتم دیدم صداشون داره می ره بالاتر 
گوشیمو برداشتم زنگ زدم رو شماره خونه مامانم رفت شماره منو دید به بابام گفت مهدی دوباره رفت بیرون؟بابام گفت نمی دونم...
خلاصه گوشیو برداشت گفت بله؟گفتم مامان من الآن پیش میثمم تو مغازش (1000متری خونمون).گفت خب
گفتم خب نداره دیگه صداتون داره تا اونجا میاد دوباره چتون شده شما دوتا؟
گفت جی می گی صدامون اومد؟ گفتم بله یکم آروم تر
گوشیو قطع کرده به بابام می گه تو دعوا که حرف بدی نزدیم که؟
منم توی اتاقم یهو زدم زیر خنده
اومدن تو اتاق 
مامانم گفت اگه تو نبودی حالا تا صبح داشتیم دعوا می کردیما



تاريخ : برچسب:خاطرات خنده دار, | | نویسنده : zahra

 یه عروسک قورباغه خریدم که خیلی لبخند عمیقی زده و چشماش داره از حدقه می زنه بیرون. برادزاده دهه هشتادیم (که معرف حضور هستن!!!) اومد تو اتاقم عروسک رو دید صاف تو چشمام نگاه کرد و گفت: عمه رفتی عروسک مشابه خودتو خریدی؟؟؟ 
من با این چهره زیبا:؟؟؟؟!!!!! 
عمه بزرگم:!!!!!
عروسکه: ؟؟؟؟؟؟
یوگی با دوستاش:؟؟؟؟!!!!!!!
ما دهه شصتیا جرأت نمی کردیم به عمه هامون درست و حسابی سلام بدیم بعد این گودزیلاها!!!!



تاريخ : برچسب:خاطرات خنده دار, | | نویسنده : zahra

 یادمه دو روز قبل روز پدر تو شرکت پشت کامپیوترم بودم داشتم تو یاهو مسنجر چت میکردم دیدم مادرم آن شد...
پی ام دادم : مامان سلام خوب شد اومدی اینجا، این بابا که نمیزاره منو تو تنها شیم حرف بزنیم که واسه روز پدر چی بخریم؟؟؟
مامانم: سلام پسرم، با پولای تو بخریم یا پولای من؟؟
من: :| :| مامان چه فرقی میکنه؟؟؟
مامانم: فرق میکنه دیگه اگه من بخوام از پولای خودم بخرم باید از بابات پول بگیرم واسش ...کادو بخرم ولی اگه تو بخری از پولای خودته...
من: چه حرفیه؟؟؟؟؟ باشه من پولشو میدم چی بخریم؟؟؟
مامانم: بابات خیلی آی پد نیو دوست داره 1 ملیون و خورده ایه اونو بخر براش پسرم از طرف خودم و خودت.
من: :| مامان یکم گرون نیست؟؟؟
مامانم: نه پسرم بابات خیلی زحمت کشه...
من: چشم میخرم امروز.
یهو دیدم گوشیم زنگ خورد اسم مامانم افتاد!!!!
گوشی رو ورداشتم گفتم مامان شما که داشتی یاهو چت میکردی باهام چرا زنگ زدی؟؟؟
مامان پشت تلفن: من؟؟؟؟ من بیرون خونم!!! بابات با لپ تاپ من اومده بود ایمیل هاشو چک کنه حتما اونه با آی دی من آن شده...
من :| :| :| :| خدا وکیلی اگه من نصف مخ بابام رو داشتم که این همه نقشه میریزه الان تو ناسا بودم...
والاااااااااا گرفتااااااار شدیم به خداااا



تاريخ : برچسب:جوک متفرقه, | | نویسنده : zahra

 سلامتی پنگوئن که یه ذره قد داره، اما بازم لاتی راه میره ....



تاريخ : برچسب:خاطرات خنده دار, | | نویسنده : zahra

 با هواپیما از مشهد برمیگشتیم یه پسره دهه هشتادی با خونوادش نزدیکمون بودن. یکم که از پرواز گذشت پسره شروع کرد به کرم ریختن و خلاصه یکی از کلیدای سقفو زد که نمیدونست چیه. یدیقه بعدش دختره مهماندار اومد که ببردش سمت دسشویی و گفت پاشو..پسره بدبخت آب گلوش خشک شد. مهماندار باز اشاره کرد پاشو. پسره به باباش نیگا انداخت شاید حمایتی بشه ازش! باباشم گفت پاشو خب! پسره بدبخت نمیدونست قضیه چیه انگار فکر میکرد الان میندازنش بیرون توی آسمون! حال کردما. خنک شدم. یک هیچ به نفع دهه شصتیا شد..



تاريخ : برچسب:خاطرات خنده دار, | | نویسنده : zahra

 یه خواهر کوچولو دارم که مثل همه ی دهه هشتادی ها بلده با کامپیوتر کار کنه. تازه هر وقت هم فیلمشو میبینه و بازیشو میکنه و کارش تموم میشه و میخواد کامپیوترو خاموش کنه، قبلش همه ی صداها رو تا آخر زیاد میکنه. و زمانی که بنده میرم پشت کامپیوتر و روشنش میکنم حدس میزنین که چی میشه دیگه. از اقسا نقاط خونه فحش نثارم میشه که صدای اون لامصبو خفه کن!!!



تاريخ : برچسب:خاطرات خنده دار, | | نویسنده : zahra

 یادش بخیر دوران بچگیامون که باابجیم دعوامون میشد بابام می گفت جای شما دوتا گوسفند میگرفتم خیلی به صرفه تربود
ولی ازحق نگذریم راست می گفت



تاريخ : برچسب:جوک متفرقه, | | نویسنده : zahra

 من نمیفهمم این بچه های این دوره چه فرقی با ما دارن اخه امروز بچه 5 سالشم نبود
اومده اب بخوره من گفتم الان مغزش هنگ میکنه مامانشو صدا میزنه
دیدم خیلی شیک قسمت اب رو فشار داد اب خورد
والا ما اونموقه یخچال اومده بود نمیدونستیم کجارو تکون بدیم اب بخوریم
ده بار باتمام قسمتای یخچال ور میرفتیم
حتی گاهی لیوانو میذاشتیم که شاید به صورت غیبی اب بیاد کوفت کنیم:|



تاريخ : برچسب:اس ام اس دلتنگی, | | نویسنده : zahra

 نگاهت کافیست تا دوباره در هوای آمدنت بمیرم ، تو همیشه دعوتی ، راس ساعت دلتنگی



صفحه قبل 1 ... 2 3 4 5 6 ... 40 صفحه بعد
  • اوکسیژن
  • ریاح